محرم آمد...
این چشم ها برای که تبخیر میشود*
*این حلقه ها برای چه زنجیر میشود*
*پیراهن محرم من را بیاورید*
*دارد زمان هیآت من دیر میشود*
*با روضه ی حسین نفس تازه می کنم*
*وقتی هوای شهر ، نفس گیر میشود*
*من دستمال گریه ی خود رانشسته ام*
*چون آب هم بنام تو تطهیر می شود![]()
این پیامی بود که واسه محرم به دستم رسید،دیدم بد نیست که برای
شما هم بزارم.در آستانه محرمی دیگر قرار گرفتیم.
چند روز دیگر حسین(ع) با اهل بیت و یارانش به کربلا می رسد
و کوفیان به جای استقبال از مهمان راه بر او می بندند
بجای پذیرایی با شربت و اب ، اب را بر او بستند
و به جای قربانی کردن جلوی پای مهمان فرزندانش را کشتند
امروز من نیز زائری از کربلا دارم
ما برای امدن زائر پرده زدیم اب بر زمین ریختیم اسپند برایش
دود کردیم شربت دادیم و با شیرینی از او استقبال کردیم،زیر پایش قربانی کردیم
آری از زائرش اینگونه استقبال می شود
کاش اقایمان جای رفتن به کربلا به ایران می امد
می دید چگونه از او استقبال می کردند
به هر حال محرم نیز امده و فضای شهرمان سیاه پوش گشته.
امیدوارم عزاداران خوبی برای مولایمان باشیم

"السلام علیک یا اباعبدلله"