شهادت امام علی بن موسی الرضا (ع)
یكی از اموری كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار میرود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود میپرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
حكمرانان از نظر برخی فرقهها نكته مهمی در اینجاست كه باید حتما خاطرنشان كنیم. برخی از فرقههای اسلامی معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و بهیچوجه نمیتوان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمیكند كه ماهیتحاكم چه باشد، حتی اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند.
معنای این عقیده آن است كه حاكم هر چند بیگناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وی حرام است.
این مساله جزء معتقدات برخی از فرقههای اسلامی است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعری كه خود او نیز به همین مطلب عقیدهمند بود.
برای تایید این عقیده احادیثی هم به پیغمبر(ص) نسبت دادهاند، ولی متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلی و وجدان میباشد.
بازتاب این اعتقاداین باورداشتبازتاب گستردهای بر اندیشههای نویسندگان، مورخان و حتی علما و فقهایشان بر جای نهاده كه به موجب آن خود را مجبور میدیدند كه لغزشها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یكی از خواستهای این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدی بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششی فروگذار نمیكردند و برای اجرای اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبری كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار میگرفتند. از اینرو میبینیم كه در بسیاری از كتابهای تاریخی نه تنها زندگی امامان ما نوشته نشده بلكه حتی نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادی گمنام و ناشناخته بودند یا آنكه كسی به آنها توجهی نمینمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روی دوستی و تشیع و یا از روی دشمنی و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با اینوصف، حتی نام آنان را در بسیاری از كتب تاریخی نمییابیم. در حالی كه آنها حتی از ذكر داستانهایی مربوط به آوازخوانها، رقاصهها و حتی قطاع طریق خودداری نمیكردند.
اینها خیانت نسبتبه حقیقتبه شمار میرود، یعنی این نویسندگان در برابر نسلهای آینده خود مرتكب خیانتشدند و امانتی را كه لازم بود بعنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطی شیعیان اهلبیت از امكانات كمی برای ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اكنون میپرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج مینهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا میخواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانهای كه آنان در برابر اهلبیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است. نخست علتسوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون میدانستند كه حق حكمرانی از آن آنهاست پس میكوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمیكردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودی نمیداشتند.
ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر برای جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار میرفتند.
اما اینكه چگونه علما را آنهمه تشویق میكردند، برای تحقق بخشیدن به هدفها سیاسی معینی بود. البته این حمایت تا حدودی رعایت میشد كه زیانی برای حكومتشان در بر نداشته و علم و عالم یكی از ابزار خدمتبه آنان میبود. آنها میخواستند از این مجرا هدفهای زیر را تامین كنند:
۱ - دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل میدادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
۲ - به دست این دانشمندان بسیاری از نقشههای خود را به شهادت تاریخ عملی سازند.
۳ - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه میدادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشتری كنند و طرد اهلبیتبا استقبال از علما به نحوی جبران میشد.
۴ - تشویق علما وسیلهای برای پوشاندن چهره ائمه و به فراموشی سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها برای خلفا محترم بود. و گر نه هر بار كه از سوی شخصیتی احساس خطر میكردند در رهایی از چنگش به هر وسیله ممكن دست مییازیدند.
احمد امین درباره منصور مینویسد: «معتزلیان را هر بار كه لازم میدید فرا میخواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت میكرد، البته این تا وقتی بود كه آنان برخوردی با سلطهاش پیدا نمیكردند، و گرنه دستگاه كیفری علیهشان به كار میافتاد» (۱) .
آری، همین منصور بود كه «ابوحنیفه» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعتبا محمد بن عبدالله علوی سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ میگرفت.
بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار میكوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنكه بگونه نادرستی آنها را به مردم عرضه میكردند و در این باره از كسانی كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك میگرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبری، ابوالفداء، ابن العبری، یافعی و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانی بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفی لازم را نداشتند.
مثلا یكی از موارد لغزش اینان كه بوضوح حاكی از تعصب آنان و اطاعت كوركورانهشان از حكام است مطلبی است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشتهاند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهی گردید. (۲)
ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصی اموی مشرب بود میخواسته از اینان پیروی كند كه در تاریخ خود چنین آورده:
«چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگوری كه خورده بود بطور ناگهانی در گذشت. . . » (۳)
براستی كه این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان میتواند چنان پرخوری را درباره یك آدم معمولی بپذیرد تا چه رسد به امامی كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پنداری میدهد كه شخصی عاقل و حكیم همچون امام با پرخوری دستبه خودكشی زده باشد؟
آیا كسی در طول زندگی امام به یاد دارد كه وی شخصی پرخور و شكمپرستبوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمیدهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنی كند.
اینها تمام ناشی از تعصب مذهبی و پیروی از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتی را میدهند و گر نه كجا عقل و وجدان آدمی چنین رویدادی را میتواند تصدیق كند!
اكنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفتهاند.
نظر برخی دیگر از مورخانبا نگرشی سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسی ناهماهنگی گفتهها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عدهای در این باره فقط خود حادثه را گزارش كردهاند ولی هیچگونه ذكری از علت آن ننمودهاند و فقط بر سبیل تردید چنین آوردهاند: «گفته میشود كه او مسموم شد و درگذشت» (مانند یعقوبی در جلد دوم ص ۸۰ از تاریخش).
نظر دسته سومعدهای دیگر مسموم شدن امام را پذیرفتهاند ولی معتقدند كه این جنایتبه دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر علی دارای همین عقیده بود كه احمد امین نیز بدان اشاره كرده. (۴)
برای این نظر سند تاریخی جز آنچه كه «اربلی» نقل كرده، وجود ندارد. وی عبارتی مبهم در این باره نوشته:
«چون دیدند كه خلافتبه اولاد علی انتقال یافته علی بن موسی را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت» (۵) .
نظر چهارمبرخی نیز گفتهاند امام به دست مامون مسموم گردید ولی این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازی به تشویق یا راهنمایی برای انجام این كار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبی احساس میكرد. روشن است كه این نظریه برای تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون كشته شده بود. از این گذشته، چگونه میتوان باور كرد كه مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلی بدان نداشته است!
نظر پنجمبرخی دیگر گفتهاند كه امام به مرگ طبیعی درگذشت و هرگز مسمومیتی در كار نبود. برای اثبات این موضوع دلایلی ذكر كردهاند.
یكی از این افراد «ابن جوزی» است كه پس از نقل قول از دیگران كه نوشتهاند پس از یك استحمام در برابر امام(ع) بشقابی از انگور كه بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزی مینویسد كه این درست نیست كه بگوییم مامون عامل مسموم كردن وی بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه میكرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتی چشم پوشیده بود. (۶)
البته عبارت ابن جوزی حاكی از آن است كه مسموم شدن امام را پذیرفته ولی منكر آنست كه مامون عامل این جنایتبوده باشد.
«اربلی» نیز به پیروی از ابن جوزی همین عقیده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از كسانی است كه معتقدند كسی غیر از مامون بود كه سم را به امام خورانیده، چه او حتی پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز میپوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برتری حضرت علی(ع) مباحثه میكرد (۷)
دكتر احمد محمود صبحی نیز چنین پنداشته كه داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگی شیعه است كه هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندی برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضی احساس نمیكنند. (۸)
دلایل كسانی كه در تبرئه مامون از جنایتسم خورانی سعی كردهاند، به شرح زیر خلاصه میگردد:
۱ - پیمان ولیعهدی كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت میرسید.
۲ - بزرگداشتشان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وی و ارجمندی خانوادهاش.
۳ - به همسری وی در آوردن دخترش كه خود عامل تحكیم دوستی میان آن دو بود.
۴ - استدلال مامون بر برتری علی(ع) در برابر علما.
۵ - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطوری كه از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روی گردانده بود.
۶ - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشید، و اینكه او خود بر جسد وی نماز گزارد.
۷ - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز میپوشید حتی پس از ورودش به بغداد.
۸ - پیوسته با علویان به رغم اقدامهای مكرر بر ضدش، مهربانی مینمود.
۹ - خلق و خوی مامون به او اجازه چنین جنایتی نمیداد.
۱۰ - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلی بود كه تبرئه كنندگان مامون آوردهاند. ولی بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم كافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستی درباره این مساله تاریخی ابراز كنند، و یا آنكه حقیقت را میدانستند ولی به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروی از هوای خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث كردهاند.
واقع امر اینست كه تمام چیزهایی كه اینان ذكر كردهاند هیچكدام مانع از آن نبود كه مامون برای دفع خطر وجود امام(ع) دستبه توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بنسهل آورده بود. فضل نیز مقامی شامخ نزد مامون داشت و حتی اصرار داشت كه دخترش را هم به وی تزویج كند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمهٔ بن اعین» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست كرد، بیآنكه كوچكترین مجالی برای دفاع به وی بدهد و یا شكایتش را استماع كند. توطئههای مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند كه برای مامون و تحكیم پایههای قدرتش آنهمه خدمت كرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با اینوصف میبینیم كه چگونه همه را یكی پس از دیگری به دیار عدم فرستاد در حالی كه نسبتبه همه نیز ابراز محبت و سپاسگزاری مینمود. مامون كسی بود كه بخاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همین انگیزه از كشتن امام رضا دستباز دارد. آیا این معقول است كه بگوییم به نظر وی امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتی از برادرش محبوبتر مینمود؟
اما اینكه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگواری نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعی مكار و سیاستبازی میشد انتظار شادمانی و سرور برد؟
مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (۹) و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وی درآورد. اما پس از پیروزی بر ابن شكله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (۱۰)
طاهر را نیز خود او كشت ولی بیدرنگ یحیی بن اكثم را از سوی خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیتخلیفه را به ایشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جای پدر بنشاند ولی بتدریج همه را یكی پس از دیگری سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نیست. به همین قیاس، عكسالعملها و گفتههایش در مرگ امام رضا(ع) نیز كوچكترین ارزشی نداشت. چه اگر راست میگفت پس چگونه دستبه خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحتشكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبهها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتی برخوردار بود كه بگوییم كشتن امام با خلق و خوی وی ناسازگار بود. آیا كشتن آن همه افراد مگر منافاتی با مهر و محبتش داشت كه پیوسته نسبتبه آنان ابراز میداشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبتبه امام نیز هیچگونه منافاتی با قتلش نمیتوانست داشته باشد.
اما اینكه علویان را بزرگ میداشت علت را خودش در نامهای كه به عباسیان نوشته، چنین بیان میدارد كه این بزرگداشت جزئی از سیاست وی به شمار میرود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را - كه ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطهای دستور داد كه به دستگیری علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین كه نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام كرده بودند، ادعایی است كه هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتی نام یك قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن كه انگیزهاش را همه مورخان ظلم كارگزاران خلیفه نوشتهاند، و همچنین شورش برادران امام(ع) كه به خونخواهی وی برخاسته بودند.
اما اینكه گفتهاند داستان مسمومیت امام از ساختگیهای شیعه است، باید گفت كه پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنی این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در كتابهای اهل سنت میخواندند كه منابع بسیاری از آنان را ما در همین كتاب ذكر كردهایم.
با اینهمه اگر كسی باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدی را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نكرد، در حالی كه او نیز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نیز اعتراف میكرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبتبه فضل و كمال خویش برانگیخته بود. مناظره وی با «یحیی بن اكثم» معروف است كه با چه مهارتی به سؤالهای وی پاسخ میداد (۱۱) به علاوه، صغر سن نمیتوانستبهانه عدم واگذاری مقام ولیعهدی به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدی معنایش تصدی عملی امور مملكتی نیست و تازه خلفا و حتی رشید، پدر مامون، برای كسانی بیعت ولیعهدی گرفته بودند كه بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.
● نظر ششم كه نظری درست است!
طبق این نظر امام(ع) بدون شك مسموم گردید. كسانی كه بر این عقیدهاند گروه بزرگی را تشكیل میدهند كه ابن جوزی نیز بدانها اشاره كرده است.
شیعیان بطور كلی این نظر را تایید كردهاند مگر مرحوم اربلی در كشف الغمهٔ كه خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولی ظاهر امر چنین است كه شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنی مامون و رضا - با همدیگر انگوری را تناول كردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیماری زد!!. .
یكی از اموری كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار میرود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود میپرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبیعی امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قولی مرحج دانستهاند. مانند این افراد:
۱- ابن حجر در صواعق ص ۱۲۲ - ابن صباغ مالكی در فصول المهمهٔ ص ۲۵۰.
۲- مسعودی در اثبات الوصیهٔ ص ۲۰۸، التنبیه و الاشراف ص ۲۰۳، مروج الذهب / ۳ / ص ۴۱۷.
۳- قلقشندی در مآثر الانافهٔ فی معالم الخلافه / ۱ / ص ۲۱۱.
۴- قندوزی حنفی در ینابیع المودهٔ ص ۲۶۳ و ۳۸۵.
۵- جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی / ۲ / بخش ۴ / ص ۴۴۰، و در صفحه آخر از كتاب امین و مامون.
۶- ابوبكر خوارزمی در رساله خود - احمد شلبی در تاریخ اسلامی و تمدن اسلامی / ۳ / ص ۱۰۷.
۷- ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین - ابوزكریا موصلی در تاریخ موصل ۱۷۱ / ۳۵۲ - ابن طباطبا در الآداب السلطانیهٔ ص ۲۱۸ - شبلنجی، در نور الابصار ص ۱۷۶ و ۱۷۷ چاپ سال ۱۹۴۸.
۸- سمعانی در انسابش / ۶ / ص ۱۳۹.
۹- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الكمال فی اسماء الرجال ص ۲۷۸ - عارف تامر در الامامهٔ فی الاسلام ص ۱۲۵.
۱۰- دكتر كامل مصطفی شیبی در الصلهٔ بین التصوف و التشیع ص ۲۲۶.
و بسیاری دیگر ...
● بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون
چون به كتابهای تاریخی مراجعه میكنیم درمییابیم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتی در زمان مامون نیز امری معروف و بر سر زبانهای مردم بود. بطوری كه مامون خود شكوه از این اتهام میكرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام میپنداشتند!
در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پیوسته میگفتند كه این مرد - یعنی مامون - وی را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموی امام، را به سویشان بفرستد و برای متفرق كردنشان بگوید كه امام(ع) امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمیشود. (۱۲)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسی(ع) را آن دانسته كه وی مامون را متهم به قتل برادرش مینمود. (۱۳) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسی كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینكه یعقوبی نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (۱۴) منافاتی با آن ندارد كه مدتی بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهی برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهری میبود.
طبق نقل برخی از منابع تاریخی یكی دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسی چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتی دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایی هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (۱۵)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان میآمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنی حضرت فاطمه(ع) بود (۱۶) . مامون ماموران انتظامی خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولی سپس او را در حالی كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده بقتل رساندند. (۱۷)
میگویند حتی به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزی او هم به شهادت رسید. (۱۸)
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزهٔ بن موسی بود.
با توجه به این وقایع درمییابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم گردیده بود.
● پیشگویی امام(ع) و اجدادش
افزون بر تمام آنچه كه گذشتیاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویی كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سالها پیش از وی رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.
میتوان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:
۱ - آن دسته از روایات كه از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده.
۲ - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویی نموده است.
حكمرانان از نظر برخی فرقهها نكته مهمی در اینجاست كه باید حتما خاطرنشان كنیم. برخی از فرقههای اسلامی معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و بهیچوجه نمیتوان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمیكند كه ماهیتحاكم چه باشد، حتی اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند.
معنای این عقیده آن است كه حاكم هر چند بیگناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وی حرام است.
این مساله جزء معتقدات برخی از فرقههای اسلامی است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعری كه خود او نیز به همین مطلب عقیدهمند بود.
برای تایید این عقیده احادیثی هم به پیغمبر(ص) نسبت دادهاند، ولی متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلی و وجدان میباشد.
بازتاب این اعتقاداین باورداشتبازتاب گستردهای بر اندیشههای نویسندگان، مورخان و حتی علما و فقهایشان بر جای نهاده كه به موجب آن خود را مجبور میدیدند كه لغزشها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یكی از خواستهای این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدی بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششی فروگذار نمیكردند و برای اجرای اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبری كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار میگرفتند. از اینرو میبینیم كه در بسیاری از كتابهای تاریخی نه تنها زندگی امامان ما نوشته نشده بلكه حتی نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادی گمنام و ناشناخته بودند یا آنكه كسی به آنها توجهی نمینمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روی دوستی و تشیع و یا از روی دشمنی و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با اینوصف، حتی نام آنان را در بسیاری از كتب تاریخی نمییابیم. در حالی كه آنها حتی از ذكر داستانهایی مربوط به آوازخوانها، رقاصهها و حتی قطاع طریق خودداری نمیكردند.
اینها خیانت نسبتبه حقیقتبه شمار میرود، یعنی این نویسندگان در برابر نسلهای آینده خود مرتكب خیانتشدند و امانتی را كه لازم بود بعنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطی شیعیان اهلبیت از امكانات كمی برای ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اكنون میپرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج مینهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا میخواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانهای كه آنان در برابر اهلبیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است. نخست علتسوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون میدانستند كه حق حكمرانی از آن آنهاست پس میكوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمیكردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودی نمیداشتند.
ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر برای جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار میرفتند.
اما اینكه چگونه علما را آنهمه تشویق میكردند، برای تحقق بخشیدن به هدفها سیاسی معینی بود. البته این حمایت تا حدودی رعایت میشد كه زیانی برای حكومتشان در بر نداشته و علم و عالم یكی از ابزار خدمتبه آنان میبود. آنها میخواستند از این مجرا هدفهای زیر را تامین كنند:
۱ - دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل میدادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
۲ - به دست این دانشمندان بسیاری از نقشههای خود را به شهادت تاریخ عملی سازند.
۳ - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه میدادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشتری كنند و طرد اهلبیتبا استقبال از علما به نحوی جبران میشد.
۴ - تشویق علما وسیلهای برای پوشاندن چهره ائمه و به فراموشی سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها برای خلفا محترم بود. و گر نه هر بار كه از سوی شخصیتی احساس خطر میكردند در رهایی از چنگش به هر وسیله ممكن دست مییازیدند.
احمد امین درباره منصور مینویسد: «معتزلیان را هر بار كه لازم میدید فرا میخواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت میكرد، البته این تا وقتی بود كه آنان برخوردی با سلطهاش پیدا نمیكردند، و گرنه دستگاه كیفری علیهشان به كار میافتاد» (۱) .
آری، همین منصور بود كه «ابوحنیفه» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعتبا محمد بن عبدالله علوی سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ میگرفت.
بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار میكوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنكه بگونه نادرستی آنها را به مردم عرضه میكردند و در این باره از كسانی كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك میگرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبری، ابوالفداء، ابن العبری، یافعی و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانی بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفی لازم را نداشتند.
مثلا یكی از موارد لغزش اینان كه بوضوح حاكی از تعصب آنان و اطاعت كوركورانهشان از حكام است مطلبی است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشتهاند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهی گردید. (۲)
ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصی اموی مشرب بود میخواسته از اینان پیروی كند كه در تاریخ خود چنین آورده:
«چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگوری كه خورده بود بطور ناگهانی در گذشت. . . » (۳)
براستی كه این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان میتواند چنان پرخوری را درباره یك آدم معمولی بپذیرد تا چه رسد به امامی كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پنداری میدهد كه شخصی عاقل و حكیم همچون امام با پرخوری دستبه خودكشی زده باشد؟
آیا كسی در طول زندگی امام به یاد دارد كه وی شخصی پرخور و شكمپرستبوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمیدهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنی كند.
اینها تمام ناشی از تعصب مذهبی و پیروی از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتی را میدهند و گر نه كجا عقل و وجدان آدمی چنین رویدادی را میتواند تصدیق كند!
اكنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفتهاند.
نظر برخی دیگر از مورخانبا نگرشی سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسی ناهماهنگی گفتهها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عدهای در این باره فقط خود حادثه را گزارش كردهاند ولی هیچگونه ذكری از علت آن ننمودهاند و فقط بر سبیل تردید چنین آوردهاند: «گفته میشود كه او مسموم شد و درگذشت» (مانند یعقوبی در جلد دوم ص ۸۰ از تاریخش).
نظر دسته سومعدهای دیگر مسموم شدن امام را پذیرفتهاند ولی معتقدند كه این جنایتبه دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر علی دارای همین عقیده بود كه احمد امین نیز بدان اشاره كرده. (۴)
برای این نظر سند تاریخی جز آنچه كه «اربلی» نقل كرده، وجود ندارد. وی عبارتی مبهم در این باره نوشته:
«چون دیدند كه خلافتبه اولاد علی انتقال یافته علی بن موسی را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت» (۵) .
نظر چهارمبرخی نیز گفتهاند امام به دست مامون مسموم گردید ولی این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازی به تشویق یا راهنمایی برای انجام این كار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبی احساس میكرد. روشن است كه این نظریه برای تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون كشته شده بود. از این گذشته، چگونه میتوان باور كرد كه مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلی بدان نداشته است!
نظر پنجمبرخی دیگر گفتهاند كه امام به مرگ طبیعی درگذشت و هرگز مسمومیتی در كار نبود. برای اثبات این موضوع دلایلی ذكر كردهاند.
یكی از این افراد «ابن جوزی» است كه پس از نقل قول از دیگران كه نوشتهاند پس از یك استحمام در برابر امام(ع) بشقابی از انگور كه بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزی مینویسد كه این درست نیست كه بگوییم مامون عامل مسموم كردن وی بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه میكرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتی چشم پوشیده بود. (۶)
البته عبارت ابن جوزی حاكی از آن است كه مسموم شدن امام را پذیرفته ولی منكر آنست كه مامون عامل این جنایتبوده باشد.
«اربلی» نیز به پیروی از ابن جوزی همین عقیده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از كسانی است كه معتقدند كسی غیر از مامون بود كه سم را به امام خورانیده، چه او حتی پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز میپوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برتری حضرت علی(ع) مباحثه میكرد (۷)
دكتر احمد محمود صبحی نیز چنین پنداشته كه داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگی شیعه است كه هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندی برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضی احساس نمیكنند. (۸)
دلایل كسانی كه در تبرئه مامون از جنایتسم خورانی سعی كردهاند، به شرح زیر خلاصه میگردد:
۱ - پیمان ولیعهدی كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت میرسید.
۲ - بزرگداشتشان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وی و ارجمندی خانوادهاش.
۳ - به همسری وی در آوردن دخترش كه خود عامل تحكیم دوستی میان آن دو بود.
۴ - استدلال مامون بر برتری علی(ع) در برابر علما.
۵ - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطوری كه از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روی گردانده بود.
۶ - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشید، و اینكه او خود بر جسد وی نماز گزارد.
۷ - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز میپوشید حتی پس از ورودش به بغداد.
۸ - پیوسته با علویان به رغم اقدامهای مكرر بر ضدش، مهربانی مینمود.
۹ - خلق و خوی مامون به او اجازه چنین جنایتی نمیداد.
۱۰ - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلی بود كه تبرئه كنندگان مامون آوردهاند. ولی بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم كافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستی درباره این مساله تاریخی ابراز كنند، و یا آنكه حقیقت را میدانستند ولی به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروی از هوای خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث كردهاند.
واقع امر اینست كه تمام چیزهایی كه اینان ذكر كردهاند هیچكدام مانع از آن نبود كه مامون برای دفع خطر وجود امام(ع) دستبه توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بنسهل آورده بود. فضل نیز مقامی شامخ نزد مامون داشت و حتی اصرار داشت كه دخترش را هم به وی تزویج كند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمهٔ بن اعین» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست كرد، بیآنكه كوچكترین مجالی برای دفاع به وی بدهد و یا شكایتش را استماع كند. توطئههای مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند كه برای مامون و تحكیم پایههای قدرتش آنهمه خدمت كرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با اینوصف میبینیم كه چگونه همه را یكی پس از دیگری به دیار عدم فرستاد در حالی كه نسبتبه همه نیز ابراز محبت و سپاسگزاری مینمود. مامون كسی بود كه بخاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همین انگیزه از كشتن امام رضا دستباز دارد. آیا این معقول است كه بگوییم به نظر وی امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتی از برادرش محبوبتر مینمود؟
اما اینكه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگواری نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعی مكار و سیاستبازی میشد انتظار شادمانی و سرور برد؟
مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (۹) و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وی درآورد. اما پس از پیروزی بر ابن شكله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (۱۰)
طاهر را نیز خود او كشت ولی بیدرنگ یحیی بن اكثم را از سوی خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیتخلیفه را به ایشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جای پدر بنشاند ولی بتدریج همه را یكی پس از دیگری سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نیست. به همین قیاس، عكسالعملها و گفتههایش در مرگ امام رضا(ع) نیز كوچكترین ارزشی نداشت. چه اگر راست میگفت پس چگونه دستبه خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحتشكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبهها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتی برخوردار بود كه بگوییم كشتن امام با خلق و خوی وی ناسازگار بود. آیا كشتن آن همه افراد مگر منافاتی با مهر و محبتش داشت كه پیوسته نسبتبه آنان ابراز میداشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبتبه امام نیز هیچگونه منافاتی با قتلش نمیتوانست داشته باشد.
اما اینكه علویان را بزرگ میداشت علت را خودش در نامهای كه به عباسیان نوشته، چنین بیان میدارد كه این بزرگداشت جزئی از سیاست وی به شمار میرود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را - كه ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطهای دستور داد كه به دستگیری علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین كه نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام كرده بودند، ادعایی است كه هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتی نام یك قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن كه انگیزهاش را همه مورخان ظلم كارگزاران خلیفه نوشتهاند، و همچنین شورش برادران امام(ع) كه به خونخواهی وی برخاسته بودند.
اما اینكه گفتهاند داستان مسمومیت امام از ساختگیهای شیعه است، باید گفت كه پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنی این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در كتابهای اهل سنت میخواندند كه منابع بسیاری از آنان را ما در همین كتاب ذكر كردهایم.
با اینهمه اگر كسی باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدی را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نكرد، در حالی كه او نیز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نیز اعتراف میكرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبتبه فضل و كمال خویش برانگیخته بود. مناظره وی با «یحیی بن اكثم» معروف است كه با چه مهارتی به سؤالهای وی پاسخ میداد (۱۱) به علاوه، صغر سن نمیتوانستبهانه عدم واگذاری مقام ولیعهدی به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدی معنایش تصدی عملی امور مملكتی نیست و تازه خلفا و حتی رشید، پدر مامون، برای كسانی بیعت ولیعهدی گرفته بودند كه بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.
● نظر ششم كه نظری درست است!
طبق این نظر امام(ع) بدون شك مسموم گردید. كسانی كه بر این عقیدهاند گروه بزرگی را تشكیل میدهند كه ابن جوزی نیز بدانها اشاره كرده است.
شیعیان بطور كلی این نظر را تایید كردهاند مگر مرحوم اربلی در كشف الغمهٔ كه خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولی ظاهر امر چنین است كه شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنی مامون و رضا - با همدیگر انگوری را تناول كردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیماری زد!!. .
یكی از اموری كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار میرود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود میپرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبیعی امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قولی مرحج دانستهاند. مانند این افراد:
۱- ابن حجر در صواعق ص ۱۲۲ - ابن صباغ مالكی در فصول المهمهٔ ص ۲۵۰.
۲- مسعودی در اثبات الوصیهٔ ص ۲۰۸، التنبیه و الاشراف ص ۲۰۳، مروج الذهب / ۳ / ص ۴۱۷.
۳- قلقشندی در مآثر الانافهٔ فی معالم الخلافه / ۱ / ص ۲۱۱.
۴- قندوزی حنفی در ینابیع المودهٔ ص ۲۶۳ و ۳۸۵.
۵- جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی / ۲ / بخش ۴ / ص ۴۴۰، و در صفحه آخر از كتاب امین و مامون.
۶- ابوبكر خوارزمی در رساله خود - احمد شلبی در تاریخ اسلامی و تمدن اسلامی / ۳ / ص ۱۰۷.
۷- ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین - ابوزكریا موصلی در تاریخ موصل ۱۷۱ / ۳۵۲ - ابن طباطبا در الآداب السلطانیهٔ ص ۲۱۸ - شبلنجی، در نور الابصار ص ۱۷۶ و ۱۷۷ چاپ سال ۱۹۴۸.
۸- سمعانی در انسابش / ۶ / ص ۱۳۹.
۹- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الكمال فی اسماء الرجال ص ۲۷۸ - عارف تامر در الامامهٔ فی الاسلام ص ۱۲۵.
۱۰- دكتر كامل مصطفی شیبی در الصلهٔ بین التصوف و التشیع ص ۲۲۶.
و بسیاری دیگر ...
● بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون
چون به كتابهای تاریخی مراجعه میكنیم درمییابیم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتی در زمان مامون نیز امری معروف و بر سر زبانهای مردم بود. بطوری كه مامون خود شكوه از این اتهام میكرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام میپنداشتند!
در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پیوسته میگفتند كه این مرد - یعنی مامون - وی را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموی امام، را به سویشان بفرستد و برای متفرق كردنشان بگوید كه امام(ع) امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمیشود. (۱۲)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسی(ع) را آن دانسته كه وی مامون را متهم به قتل برادرش مینمود. (۱۳) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسی كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینكه یعقوبی نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (۱۴) منافاتی با آن ندارد كه مدتی بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهی برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهری میبود.
طبق نقل برخی از منابع تاریخی یكی دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسی چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتی دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایی هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (۱۵)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان میآمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنی حضرت فاطمه(ع) بود (۱۶) . مامون ماموران انتظامی خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولی سپس او را در حالی كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده بقتل رساندند. (۱۷)
میگویند حتی به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزی او هم به شهادت رسید. (۱۸)
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزهٔ بن موسی بود.
با توجه به این وقایع درمییابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم گردیده بود.
● پیشگویی امام(ع) و اجدادش
افزون بر تمام آنچه كه گذشتیاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویی كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سالها پیش از وی رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.
میتوان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:
۱ - آن دسته از روایات كه از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده.
۲ - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویی نموده است.
نویسنده: مرحوم سید جعفر شهیدی
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم اسفند ۱۳۸۷ ساعت 10:19 PM توسط #رامین#
|