یكی از اموری كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار می‏رود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیق‏تر به احوال امامان خود می‏پرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
حكمرانان از نظر برخی فرقه‏ها نكته مهمی در اینجاست كه باید حتما خاطرنشان كنیم. برخی از فرقه‏های اسلامی معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و بهیچوجه نمی‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمی‏كند كه ماهیت‏حاكم چه باشد، حتی اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند.
معنای این عقیده آن است كه حاكم هر چند بیگناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وی حرام است.
این مساله جزء معتقدات برخی از فرقه‏های اسلامی است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعری كه خود او نیز به همین مطلب عقیده‏مند بود.
برای تایید این عقیده احادیثی هم به پیغمبر(ص) نسبت داده‏اند، ولی متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلی و وجدان می‏باشد.
بازتاب این اعتقاداین باورداشت‏بازتاب گسترده‏ای بر اندیشه‏های نویسندگان، مورخان و حتی علما و فقهایشان بر جای نهاده كه به موجب آن خود را مجبور می‏دیدند كه لغزشها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یكی از خواستهای این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدی بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششی فروگذار نمی‏كردند و برای اجرای اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبری كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار می‏گرفتند. از اینرو می‏بینیم كه در بسیاری از كتابهای تاریخی نه تنها زندگی امامان ما نوشته نشده بلكه حتی نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادی گمنام و ناشناخته بودند یا آنكه كسی به آنها توجهی نمی‏نمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روی دوستی و تشیع و یا از روی دشمنی و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با اینوصف، حتی نام آنان را در بسیاری از كتب تاریخی نمی‏یابیم. در حالی كه آنها حتی از ذكر داستانهایی مربوط به آوازخوانها، رقاصه‏ها و حتی قطاع طریق خودداری نمی‏كردند.
اینها خیانت نسبت‏به حقیقت‏به شمار می‏رود، یعنی این نویسندگان در برابر نسلهای آینده خود مرتكب خیانت‏شدند و امانتی را كه لازم بود بعنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطی شیعیان اهلبیت از امكانات كمی برای ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اكنون می‏پرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج می‏نهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا می‏خواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانه‏ای كه آنان در برابر اهلبیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است. نخست علت‏سوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون می‏دانستند كه حق حكمرانی از آن آنهاست پس می‏كوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمی‏كردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودی نمی‏داشتند.
ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر برای جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار می‏رفتند.
اما اینكه چگونه علما را آنهمه تشویق می‏كردند، برای تحقق بخشیدن به هدفها سیاسی معینی بود. البته این حمایت تا حدودی رعایت می‏شد كه زیانی برای حكومتشان در بر نداشته و علم و عالم یكی از ابزار خدمت‏به آنان می‏بود. آنها می‏خواستند از این مجرا هدفهای زیر را تامین كنند:
۱ - دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل می‏دادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
۲ - به دست این دانشمندان بسیاری از نقشه‏های خود را به شهادت تاریخ عملی سازند.
۳ - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه می‏دادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشتری كنند و طرد اهلبیت‏با استقبال از علما به نحوی جبران می‏شد.
۴ - تشویق علما وسیله‏ای برای پوشاندن چهره ائمه و به فراموشی سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها برای خلفا محترم بود. و گر نه هر بار كه از سوی شخصیتی احساس خطر می‏كردند در رهایی از چنگش به هر وسیله ممكن دست می‏یازیدند.
احمد امین درباره منصور می‏نویسد: «معتزلیان را هر بار كه لازم می‏دید فرا می‏خواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت می‏كرد، البته این تا وقتی بود كه آنان برخوردی با سلطه‏اش پیدا نمی‏كردند، و گرنه دستگاه كیفری علیه‏شان به كار می‏افتاد» (۱) .
آری، همین منصور بود كه «ابوحنیفه‏» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعت‏با محمد بن عبدالله علوی سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ می‏گرفت.
بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار می‏كوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنكه بگونه نادرستی آنها را به مردم عرضه می‏كردند و در این باره از كسانی كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك می‏گرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبری، ابوالفداء، ابن العبری، یافعی و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانی بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفی لازم را نداشتند.
مثلا یكی از موارد لغزش اینان كه بوضوح حاكی از تعصب آنان و اطاعت كوركورانه‏شان از حكام است مطلبی است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشته‏اند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهی گردید. (۲)
ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصی اموی مشرب بود می‏خواسته از اینان پیروی كند كه در تاریخ خود چنین آورده:
«چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگوری كه خورده بود بطور ناگهانی در گذشت. . . » (۳)
براستی كه این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان می‏تواند چنان پرخوری را درباره یك آدم معمولی بپذیرد تا چه رسد به امامی كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پنداری می‏دهد كه شخصی عاقل و حكیم همچون امام با پرخوری دست‏به خودكشی زده باشد؟
آیا كسی در طول زندگی امام به یاد دارد كه وی شخصی پرخور و شكم‏پرست‏بوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمی‏دهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنی كند.
اینها تمام ناشی از تعصب مذهبی و پیروی از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتی را می‏دهند و گر نه كجا عقل و وجدان آدمی چنین رویدادی را می‏تواند تصدیق كند!
اكنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفته‏اند.
نظر برخی دیگر از مورخان‏با نگرشی سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسی ناهماهنگی گفته‏ها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عده‏ای در این باره فقط خود حادثه را گزارش كرده‏اند ولی هیچگونه ذكری از علت آن ننموده‏اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده‏اند: «گفته می‏شود كه او مسموم شد و درگذشت‏» (مانند یعقوبی در جلد دوم ص ۸۰ از تاریخش).
نظر دسته سوم‏عده‏ای دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته‏اند ولی معتقدند كه این جنایت‏به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر علی دارای همین عقیده بود كه احمد امین نیز بدان اشاره كرده. (۴)
برای این نظر سند تاریخی جز آنچه كه «اربلی‏» نقل كرده، وجود ندارد. وی عبارتی مبهم در این باره نوشته:
«چون دیدند كه خلافت‏به اولاد علی انتقال یافته علی بن موسی را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت‏» (۵) .
نظر چهارم‏برخی نیز گفته‏اند امام به دست مامون مسموم گردید ولی این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازی به تشویق یا راهنمایی برای انجام این كار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبی احساس می‏كرد. روشن است كه این نظریه برای تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون كشته شده بود. از این گذشته، چگونه می‏توان باور كرد كه مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلی بدان نداشته است!
نظر پنجم‏برخی دیگر گفته‏اند كه امام به مرگ طبیعی درگذشت و هرگز مسمومیتی در كار نبود. برای اثبات این موضوع دلایلی ذكر كرده‏اند.
یكی از این افراد «ابن جوزی‏» است كه پس از نقل قول از دیگران كه نوشته‏اند پس از یك استحمام در برابر امام(ع) بشقابی از انگور كه بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزی می‏نویسد كه این درست نیست كه بگوییم مامون عامل مسموم كردن وی بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه می‏كرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتی چشم پوشیده بود. (۶)
البته عبارت ابن جوزی حاكی از آن است كه مسموم شدن امام را پذیرفته ولی منكر آنست كه مامون عامل این جنایت‏بوده باشد.
«اربلی‏» نیز به پیروی از ابن جوزی همین عقیده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از كسانی است كه معتقدند كسی غیر از مامون بود كه سم را به امام خورانیده، چه او حتی پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز می‏پوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برتری حضرت علی(ع) مباحثه می‏كرد (۷)
دكتر احمد محمود صبحی نیز چنین پنداشته كه داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگی شیعه است كه هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندی برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضی احساس نمی‏كنند. (۸)
دلایل كسانی كه در تبرئه مامون از جنایت‏سم خورانی سعی كرده‏اند، به شرح زیر خلاصه می‏گردد:
۱ - پیمان ولیعهدی كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت می‏رسید.
۲ - بزرگداشت‏شان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وی و ارجمندی خانواده‏اش.
۳ - به همسری وی در آوردن دخترش كه خود عامل تحكیم دوستی میان آن دو بود.
۴ - استدلال مامون بر برتری علی(ع) در برابر علما.
۵ - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطوری كه از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روی گردانده بود.
۶ - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشید، و اینكه او خود بر جسد وی نماز گزارد.
۷ - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز می‏پوشید حتی پس از ورودش به بغداد.
۸ - پیوسته با علویان به رغم اقدامهای مكرر بر ضدش، مهربانی می‏نمود.
۹ - خلق و خوی مامون به او اجازه چنین جنایتی نمی‏داد.
۱۰ - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلی بود كه تبرئه كنندگان مامون آورده‏اند. ولی بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم كافی نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستی درباره این مساله تاریخی ابراز كنند، و یا آنكه حقیقت را می‏دانستند ولی به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروی از هوای خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث كرده‏اند.
واقع امر اینست كه تمام چیزهایی كه اینان ذكر كرده‏اند هیچكدام مانع از آن نبود كه مامون برای دفع خطر وجود امام(ع) دست‏به توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن‏سهل آورده بود. فضل نیز مقامی شامخ نزد مامون داشت و حتی اصرار داشت كه دخترش را هم به وی تزویج كند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمهٔ بن اعین‏» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست كرد، بی‏آنكه كوچكترین مجالی برای دفاع به وی بدهد و یا شكایتش را استماع كند. توطئه‏های مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند كه برای مامون و تحكیم پایه‏های قدرتش آنهمه خدمت كرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با اینوصف می‏بینیم كه چگونه همه را یكی پس از دیگری به دیار عدم فرستاد در حالی كه نسبت‏به همه نیز ابراز محبت و سپاسگزاری می‏نمود. مامون كسی بود كه بخاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همین انگیزه از كشتن امام رضا دست‏باز دارد. آیا این معقول است كه بگوییم به نظر وی امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتی از برادرش محبوبتر می‏نمود؟
اما اینكه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگواری نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعی مكار و سیاست‏بازی می‏شد انتظار شادمانی و سرور برد؟
مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (۹) و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وی درآورد. اما پس از پیروزی بر ابن شكله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (۱۰)
طاهر را نیز خود او كشت ولی بیدرنگ یحیی بن اكثم را از سوی خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت‏خلیفه را به ایشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جای پدر بنشاند ولی بتدریج همه را یكی پس از دیگری سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نیست. به همین قیاس، عكس‏العملها و گفته‏هایش در مرگ امام رضا(ع) نیز كوچكترین ارزشی نداشت. چه اگر راست می‏گفت پس چگونه دست‏به خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحت‏شكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبه‏ها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتی برخوردار بود كه بگوییم كشتن امام با خلق و خوی وی ناسازگار بود. آیا كشتن آن همه افراد مگر منافاتی با مهر و محبتش داشت كه پیوسته نسبت‏به آنان ابراز می‏داشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبت‏به امام نیز هیچگونه منافاتی با قتلش نمی‏توانست داشته باشد.
اما اینكه علویان را بزرگ می‏داشت علت را خودش در نامه‏ای كه به عباسیان نوشته، چنین بیان می‏دارد كه این بزرگداشت جزئی از سیاست وی به شمار می‏رود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را - كه ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطه‏ای دستور داد كه به دستگیری علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین كه نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام كرده بودند، ادعایی است كه هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتی نام یك قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن كه انگیزه‏اش را همه مورخان ظلم كارگزاران خلیفه نوشته‏اند، و همچنین شورش برادران امام(ع) كه به خونخواهی وی برخاسته بودند.
اما اینكه گفته‏اند داستان مسمومیت امام از ساختگیهای شیعه است، باید گفت كه پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنی این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در كتابهای اهل سنت می‏خواندند كه منابع بسیاری از آنان را ما در همین كتاب ذكر كرده‏ایم.
با اینهمه اگر كسی باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدی را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نكرد، در حالی كه او نیز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نیز اعتراف می‏كرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبت‏به فضل و كمال خویش برانگیخته بود. مناظره وی با «یحیی بن اكثم‏» معروف است كه با چه مهارتی به سؤالهای وی پاسخ می‏داد (۱۱) به علاوه، صغر سن نمی‏توانست‏بهانه عدم واگذاری مقام ولیعهدی به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدی معنایش تصدی عملی امور مملكتی نیست و تازه خلفا و حتی رشید، پدر مامون، برای كسانی بیعت ولیعهدی گرفته بودند كه بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.
● نظر ششم كه نظری درست است!
طبق این نظر امام(ع) بدون شك مسموم گردید. كسانی كه بر این عقیده‏اند گروه بزرگی را تشكیل می‏دهند كه ابن جوزی نیز بدانها اشاره كرده است.
شیعیان بطور كلی این نظر را تایید كرده‏اند مگر مرحوم اربلی در كشف الغمهٔ كه خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولی ظاهر امر چنین است كه شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنی مامون و رضا - با همدیگر انگوری را تناول كردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیماری زد!!. .
یكی از اموری كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار می‏رود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیق‏تر به احوال امامان خود می‏پرداختند و دلیلی هم برای تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیاری از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبیعی امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قولی مرحج دانسته‏اند. مانند این افراد:
۱- ابن حجر در صواعق ص ۱۲۲ - ابن صباغ مالكی در فصول المهمهٔ ص ۲۵۰.
۲- مسعودی در اثبات الوصیهٔ ص ۲۰۸، التنبیه و الاشراف ص ۲۰۳، مروج الذهب / ۳ / ص ۴۱۷.
۳- قلقشندی در مآثر الانافهٔ فی معالم الخلافه / ۱ / ص ۲۱۱.
۴- قندوزی حنفی در ینابیع المودهٔ ص ۲۶۳ و ۳۸۵.
۵- جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی / ۲ / بخش ۴ / ص ۴۴۰، و در صفحه آخر از كتاب امین و مامون.
۶- ابوبكر خوارزمی در رساله خود - احمد شلبی در تاریخ اسلامی و تمدن اسلامی / ۳ / ص ۱۰۷.
۷- ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین - ابوزكریا موصلی در تاریخ موصل ۱۷۱ / ۳۵۲ - ابن طباطبا در الآداب السلطانیهٔ ص ۲۱۸ - شبلنجی، در نور الابصار ص ۱۷۶ و ۱۷۷ چاپ سال ۱۹۴۸.
۸- سمعانی در انسابش / ۶ / ص ۱۳۹.
۹- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الكمال فی اسماء الرجال ص ۲۷۸ - عارف تامر در الامامهٔ فی الاسلام ص ۱۲۵.
۱۰- دكتر كامل مصطفی شیبی در الصلهٔ بین التصوف و التشیع ص ۲۲۶.
و بسیاری دیگر ...
● بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون
چون به كتابهای تاریخی مراجعه می‏كنیم درمی‏یابیم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتی در زمان مامون نیز امری معروف و بر سر زبانهای مردم بود. بطوری كه مامون خود شكوه از این اتهام می‏كرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام می‏پنداشتند!
در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پیوسته می‏گفتند كه این مرد - یعنی مامون - وی را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموی امام، را به سویشان بفرستد و برای متفرق كردنشان بگوید كه امام(ع) امروز برای احتراز از آشوب از منزل خارج نمی‏شود. (۱۲)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسی(ع) را آن دانسته كه وی مامون را متهم به قتل برادرش می‏نمود. (۱۳) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسی كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینكه یعقوبی نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (۱۴) منافاتی با آن ندارد كه مدتی بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهی برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهری می‏بود.
طبق نقل برخی از منابع تاریخی یكی دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسی چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتی دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایی هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (۱۵)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسی همراه با بیست و دو تن از علویان به سوی خراسان می‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنی حضرت فاطمه(ع) بود (۱۶) . مامون ماموران انتظامی خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولی سپس او را در حالی كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده بقتل رساندند. (۱۷)
می‏گویند حتی به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزی او هم به شهادت رسید. (۱۸)
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزهٔ بن موسی بود.
با توجه به این وقایع درمی‏یابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امری شایع میان مردم گردیده بود.
● پیشگویی امام(ع) و اجدادش
افزون بر تمام آنچه كه گذشت‏یاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویی كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سالها پیش از وی رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.
می‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:
۱ - آن دسته از روایات كه از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكی از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج‏حدیث وارد شده.
۲ - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویی نموده است.

نویسنده: مرحوم سید جعفر شهیدی